لبخند بزن تا نکنم رسوایت!
آهسته به قلب خسته ام غممی گفت
هرجا بروی سایه شوم دنبالت
پیوسته به چشم بسته ام هم می گفت
پر بسته به پرواز خود اندیشیدم
غمناک ولی معجزه ی رویا بود
این بار که پروانه شدن را دیدم
چون تازه ترین حادثه ی دنیا بود
دل بسته ی خویشم نه به دنبال کسی
من که در پیله ی آرام خودم دلشادم
اینک آسوده ترین آدمک شهر منم!
اینک از غصهو اندوه جهان آزادم
برچسب : نویسنده : sabaharzandio بازدید : 7